زمانی سایه سارم مادرم بود به هنگامی چو پروانه برم بود
ندانستم چه قدرش را به عمرش؟ که عشق و دین و دارم مادرم بود
محبت در وجود مادران است همی دار و ندارم مادرم بود
که بعدش روزگارم چون زمستان گل و غنچه،بهارم مادرم بود
که ای کاش او ببودی،من برفتم که اول بر مزارم مادرم بود
خدا اول معلم بود بر من ز بعد آموزگارم مادرم بود
جز او با کس ندارم سازگاری که تنها سازگارم مادرم بود
قضا بگرفت این تنها امیدم امید و دوست دارم مادرم بود
مرا یاری نخواهد کرد دنیا یکی بودی و یارم مادرم بود
که هر کس را کسی چون غمگسار است مرا تک غمگسارم مادرم بود
شعر از محمد
ای دل این دنیا نباشد کام تو با ما نشین چرخ این گیتی نباشد رام تو با ما نشین
بادو چشمت اشک خون ریزی چه حاصل آمدست؟ ور بخواهی مانده باشد نام تو با ما نشین
باده ی غم را مخور،دیوانه ای غمگین مباش دانه ی دنیا نباشد دام تو با ما نشین
ای دل این غمخانه غمخواری ندارد بهر تو جام و می،اینجا نباشد جام تو با ما نشین
با نفیر اعتراضت کر شود گوش جهان نیست دنیا بر خیار تام تو با ما نشین
زیستن در این جهان،کوهْ استقامت لازم است کم بباشد اندک استحکام تو با ما نشین
از می غمها چرا پیمانه خواری میکنی خواهی ار نیکو شود فرجام تو با ما نشین
شعر از محمد...
.: Weblog Themes By Pichak :.